• لطفا در پنل مديريتي خود به قسمت فهرست ها برويد و منوي خود را ايجاد كنيد!
تاریخ : 2025/03/22 - 5:58
زمان شهاوند فعال فرهنگی _ اجتماعی در مطلبی نوشت:

دو‌کوهه خطه ای با نام و‌نشان از شهرم اندیمشک. دیار دلدادگان شهر یکهزار شهید. در دامان کوهی مغرور و ستبر […]

دو‌کوهه خطه ای با نام و‌نشان از شهرم اندیمشک.
دیار دلدادگان شهر یکهزار شهید. در دامان کوهی مغرور و ستبر به نشانی تنگوان ، در دل دشتی سنگین و رنگین از خاک خوزستان خونگرم، سلام من به خوزستان ، پیام من به سامانش…
امروز از او می گویم ، از گفتمان پاک و‌زلال این جغرافیا ، از ژرفای تاریخ ماندگارش‌.
از حاشیه دل تنگی های شهرم اندیمشک رد شدم ، هوای چشمانش ابری بود، بغض از گلو برداشت ، از چهره اش برگ برگ بهار ریخته بود.
فریادش از مظلومیت دوکوهه ی خود، به هوا بود. عطش ها از مهر و‌عطوفت به یادها در این خاک دلاویز سیراب و با اشک و‌خون زیر لب به نگاه های معصومانه و بی کس دوکوهه اندیشه داشت ! دوکوهه یا کلکچال؟!
دوکوهه سلامگاه رزمندگان به جبهه های جنگ، معبر قدم و قدوم سرداران بزرگ به رزم شرافتمندانه، نفسگاه راز و‌نیازهای سربازان در آخرین وداع ها. دوکوهه تاریخی از دفاع مقدس، برشی بزرگ از یادها، خاطره ها و ناگفته ها .
سالها بودش، آنموقع که باید می بود، بود!
من تو را ای خویشاوند بزرگم خوب می شناسم، روزگارت را دیده ام ، آنجاها که آغوش مردانه ات را به روی همه گشودی تا یاری رسان مردم کشورت در آن سختی ها باشی. غریبه نیستم اهل اندیمشک و‌آشنا با شب های ناآرام و روزهای شکیبایت‌.‌
ای دشت متواضع ، جسم تبدار و بی قرار زمان جنگت را هم دیده و هم لمس کرده ام ، خاطره که؛ چه زیبا‌و آرام رایحه های خوش رزم را بر شانه های ظریف و نازک قاصدان جبهه نهادی.
بارها دیدم که زمزمه های خداخدای، در لهیب شعله های سرکش عشق رزمندگان در حجله گاه شاهد وشهید در مقر و ماوای تو، چه والا تفسیر و معنا شد.
ای همسفر، همدل ، همراه و‌ باوفای روزهای سخت، این بار اشک های قلمم را به اعتراض برروی خشک دفترم می نشانم، بلی به اعتراض!
تو کجا و‌کلکچال کجا؟!
درهر کجای خاک تو پا می نهم ، در هر نقطه تو قدم می گذارم؛ شط شط شقایق نثارت می کنم و دریا دریا طلوع ازت می گیرم.
خجالت می کشم ، شرم دارم ، سرخ می گردم، می سوزم و‌بغض می کنم به اینهمه اختلاف ؛ تو کجا و‌کلکچال کجا؟!
از تو می نویسم ، از مظلومیتت تا آنجا که شاید آخرش یکی پیدا شد و زبان ما را ترجمان بود که؛ تو کجا و‌کلکچال کجا؟!
شاید روزی پرسیده شد دوکوهه بر تو چه گذشت؟
شاید و شاید….
دو‌کوهه می ماند ، باید بماند رشید و‌افراشته ، می ماند در نای قلم نویسندگان ، در صوت انفجار گلوله ی دلاور مردان.
در آرامش
در امید
تا فردا و فرداها
می ماند…

اخبار ایران و جهان

اخبار خوزستان

Untitled Document